سفر به شیراز
سلام گل یکدونه چشم و چراغ خونه سلام پسرم الان صبح پنجشنبه است و من و شما از صبح دوشنبه دوتایی اومدیم شیراز و بابا ابراهیم به خاطر کارش نتونست باهامون بیاد. انشالله دفعه بعد که واسه عروسی دایی علی و خاله زهرا میایم (18شهریور) بابا هم باهامون میاد. تو اتوبوس که اومدیم خدا را شکر خیلی اقا بودی و اصلا اذیت نکردی. یه خورده خوابیدی وقتی هم بیدار بودی بازی میکردی. لحظه ای که از اتوبوس پیاده شدیم و شما باباجون و مامان جون را دیدی که اومده بودن جلومون حسابی ذوق کردی و واسشون خندیدی. دیگه حاضر نبودی بیای بغل من. انشالله همیشه سایشون بالاسرمون باشه. اینجا هم یه شب رفتیم چمران . یه شب هم با خاله رقیه و داداش متین ر...